آنچه اززندگي آموختم !
ارسالي بنفشه ميترا ارسالي بنفشه ميترا

آنچه اززندگي آموختم !                          

 

  • در ۱۶ سالگی آموختم که مادران از همه بهتر ميدانند و گاهی اوقات پدران هم از همه بهتر می دانند.
  • در ۲۰ سالگی ياد گرفتم که کار خلاف فايده ای ندارد حتی اگر با مهارت انجام شود.
  • در ۲۵ سالگی دانستم که يک کودک نوزاد مادر را از داشتن يک روز هشت ساعته و پدر را از داشتن يک شب هشت ساعته محروم می کند.
  • در ۳۰ سالگی پی بردم که قدرت ٫ جاذبه مرد است و جاذبه ٫ قدرت زن.
  • در ۳۵ سالگی متوجه شدم که آينده چيزی نيست که انسان به ارث ببرد بلکه چيزی است که خود می سازد.
  • در ۴۰ سالگی آموختم که رمز خوشبخت زيستن در آن نيست که کاری را که دوست داريم انجام دهيم٫ بلکه در اين است که کاری را که انجام می دهيم دوست داشته باشيم.
  • در ۴۵ سالگی يادگرفتم که ۱۰ درصد از زنده گی چيزهايی است که برای انسان اتفاق می افتد و ۹۰ درصد آن است که چگونه به آن واکنش نشان می دهد.
  • در ۵۵ سالگی پی بردم که تصميمات کوچک را بايد با مغز گرفت و تصميمات بزرگ را با قلب.
  • در ۶۰ سالگی متوجه شدم که بدون عشق می توان ايثار کرد ٫ اما هرگز بدون ايثار کردن نمی توان عشق داشت.
  • در ۶۵ سالگی آموختم که انسان برای لذت بردن از عمری دراز بايد بعد از خوردن آن چه لازم است ٫ آن چه را نيز که ميل دارد بخورد.
  • در ۷۰ سالگی ياد گرفتم که زندگی مسئله در اختيار داشتن کارت های خوب نيست بلکه خوب بازی کردن با کارتهای بد است.
  • در ۷۵ سالگی دانستم که انسان تا وقتی فکر می کند نارس است به رشد و تکامل خود ادامه می دهد ٫ به محض آنکه گمان کرد که رسيده شده ٫ دچار آفت می شود.
  • در ۸۰ سالگی پی بردم که دوست داشتن و مورد محبت قرار داشتن بزرگترين لذت جهان است.

 


November 7th, 2005


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
مسايل اجتماعي